این روزهای ایران…
هنوز خرداد، و هر روز خرداد، و هنوز عاشورا و گویی هر روز عاشورا…
مولانا گفت:
باغِ سبزِ عشق کو بیمنتهاست **** جز غم و شادی در او بس میوههاست
عاشقی زین هردو حالت برتر است **** بیبهار و بیخزان سبز و تر است
دِه زکاتِ روی خوب ای خوبرو **** شرحِ جانِ شرحهشرحه بازگو
کز کرشمِ غمزهای غمازهای **** بر دلم بنهاد داغی تازهای
من حلالش کردم ار خونم بریخت **** من همی گفتم حلال او میگریخت
چون گریزانی ز نالهی خاکیان **** غم چه ریزی بر دلِ غمناکیان
چون بهانه دادی این شیدات را **** ای بها نه شِکر لبهات را
ای جهان کهنه را تو جان نو **** از تنِ بیجان و دل افغان شنو
شرحِ گل بگذار از بهر خدا **** شرح بلبل گو که شد از گل جدا
این روزها، مادرانِ بلبلانِ پرواز هنوز زندگیشان پر از آن روزهاست… ببینید:
«کتاب توی دستمه! اما فکرم پیش توئه. به جای خطوط کتاب. چشمات بهم زل زده. چشمهایی که همیشه میخندید.
امیرارشدم جات راحته؟ تو به آرزوت رسیدی. مهم نیست اگه من آرزو بهدل در هجرتت میسوزم و مینالم.
چه کنم؛ باورم نمیشه که دیگه نمیتونم بغلت کنم و ببوسمت. وای! به خدا درد بزرگیه(بیتو بودن رو میگم).
یادته؟ هنوز زنگ صدات توی گوشمه؛ از راه نرسیده میگفتی: مامان مُردم از گشنگی؛ غذا بیار. قربون شکمت برم. حالا کی واست غذا میاره؟ حالا کی لباساتو میشوره؟ سرتو روی پای کی میذاری تا موهاتو نوازش کنه؟ حالا خودتو واسه کی لوس میکنی؟ دلم برات تنگه.
هنوز منتظرتم تا به خونه بیای؛ اما این کابوس واقعیه. تو دیگه بر نمیگردی. میدونم من باید چمدونامو ببندم و بیام پیش تو. خدایا چه لحظه شیرینیه لحظه دیدار. بغلت میکنم. میبوسمت. سرمو رو سینهی مهربونت میذارم و از شادی همش میخندم و دیگه نمیگذارم از پیشم بری. تو پارهای از وجود منی. نه نه! تو خود منی. دیگه نمیگذارم از پیشم بری…»
شهین مهین فر – 31 خرداد 1393
وبلاگ نامه به یک آزاده
——————————————————————————————————
از شما درخواست میشود در کمپین نامه ای به یک آزاده شرکت نمایید:
برای تأکید به همدلیها و باهم بودنها. برای تأکید به بودن در راهی که آزادگان در مسیرش هرچه میبایست انجام دادند…
بیان دیدگاه