روزنامه نداشت… تا اینکه یکدرخت، روزنامه، توی حیاطِ چشمانش رویید…
پینوشت: چهار روز مانده تا شود هزار. آن روز 25 بهمن 89 بود. و امروز 14 آبان ماه 92 است. 996 روز از آن بهمن گذشته تا این روزِ آبان آمده. تا این اولروزِ محرم آمده. از آن روز حرف میزنیم که جوان به بالای جرثقیل رفتهبود! و میرحسین موسوی و زهرا رهنورد و مهدی کروبی… بعد از آن بود که کوچهی اختر زندان شد، بزرگراه صدر شاهد خانههای امن شد!
این روزها دخترش تعریف کرده است! زهرا موسوی میگوید: پدرم به مأمورها گفته ۱۰۰۰ روز روزنامه به من بدهکارید. دختر ادامه میدهد: پدر خواب دیده است که یک درخت روزنامه در حیاطشان روییده است.
——————————————————————————————————
از شما درخواست میشود در کمپین نامه ای به یک آزاده شرکت نمایید:
برای تأکید به همدلیها و باهم بودنها. برای تأکید به بودن در راهی که آزادگان در مسیرش هرچه میبایست انجام دادند…
بیان دیدگاه